بیت المقدس باشد. (فرهنگ خطی) : کنون سلم جویای جنگ آمده ست که یارش ز دزهوخت گنگ آمده ست. فردوسی. به دزهوخت گنگ آمد از راه شام که خوانیش بیت المقدس بنام. اسدی. ورجوع به دژهوخت گنگ شود
بیت المقدس باشد. (فرهنگ خطی) : کنون سلم جویای جنگ آمده ست که یارش ز دزهوخت گنگ آمده ست. فردوسی. به دزهوخت گنگ آمد از راه شام که خوانیش بیت المقدس بنام. اسدی. ورجوع به دژهوخت گنگ شود
مرکّب از: دژهوخت = دژهخت، به معنی بد گفته و گفتار بد + گنگ. جمعاً به معنی گنگ نفرین کرده، : کزین پس سوی ما ز دژهوخت گنگ چو کاکوی بی مایه ناید به جنگ. فردوسی. همی گنگ دژهوختش خواندند که در پهلوانی سخن راندند. فردوسی. کنون سلم را رای جنگ آمدست که یارش ز دژهوخت گنگ آمدست. فردوسی. به دژهوخت گنگ آمد از راه شام که خوانیش بیت المقدس به نام. اسدی. چو نوح آمد و یافت ایدر درنگ کشید استخوانش به دژهوخت گنگ. اسدی. به طرطوس شد کرد ماهی درنگ سپه برد از آنجا به دژهوخت گنگ. اسدی. و رجوع به دژهخت و دزهوخت گنگ شود
مُرَکَّب اَز: دژهوخت = دژهخت، به معنی بد گفته و گفتار بد + گنگ. جمعاً به معنی گنگ نفرین کرده، : کزین پس سوی ما ز دژهوخت گنگ چو کاکوی بی مایه ناید به جنگ. فردوسی. همی گنگ دژهوختش خواندند که در پهلوانی سخن راندند. فردوسی. کنون سلم را رای جنگ آمدست که یارش ز دژهوخت گنگ آمدست. فردوسی. به دژهوخت گنگ آمد از راه شام که خوانیش بیت المقدس به نام. اسدی. چو نوح آمد و یافت ایدر درنگ کشید استخوانش به دژهوخت گنگ. اسدی. به طرطوس شد کرد ماهی درنگ سپه برد از آنجا به دژهوخت گنگ. اسدی. و رجوع به دژهخت و دزهوخت گنگ شود